::::antidevill::::
23
- [در حكومت را جهانى خود] براى آنكه مردم به اطاعت كردن عادت كنند، بايد درس قناعت و تواضع به آنان آموخت. معناى اين سخن آنست كه از توليد اشياء لوكس بايد جلوگيرى كرد. زيرا به مدد اين كار مىتوانيم مسائل اخلاقى را كه به سبب رقابت در مصرف اشياء لوكس متزلزل گرديده اند، اصلاح كنيم.
تأسيس كارگاههاى توليدى كوچك كه به معناى كارگذاشتن بمب، زيرپاى سرمايه هاى خصوصى است، دوباره ازسرمىگيريم. زيرا صاحبان موسسات توليدى بزرگ اگر چه، نه هميشه آگاهانه - افكار توده ها را عليه مصالح دولت برمىانگيزند. كارفرمايان موسسات توليدى كوچك، چيزى درباره بيكارى نمىدانند و كارگران را با مقررات دولت آشتى داده وقدرت دولت را استحكام مىبخشند. بيكارى خطر بسيار بزرگى براى دولت به شمار مىرود. البته زمانى كه ما به قدرت برسيم نقشه هاى لازم در اين زمينه به اجرا درخواهد آمد. همچنين شرابخورى را طبق قانون ممنوع اعلام مىكنيم. كسى كه مشروب مىخورد، تحت تاثير الكل به حيوانى درنده مبدل مىگردد. لذا ما اين را جنايتى عليه بشر تلقى كرده و شرابخوار را مشمول مجازات قرار مىدهيم.
- يكبار ديگر تكرار مىكنم، افراد تحت سلطه، از فرد قوى دستى كه هيچگونه وابستگى و اتكايى به آنها ندارد، كوركورانه اطاعت مىكنند. زيرا او را شمشير دفاع و حامى اجتماع در برابر نابسامانىها مىدانند. اين افراد از پادشاهى كه روحى ملكوتى در بدن دارد، چه انتظارى دارند؟
- جوامعى كه ما اخلاقيات را در آنها از بين برده ايم، وجود خدا را نفى مىكنند و از ميان آنها شعله هاى آتش هرج و مرج طلبى ( آنارشيسم) به هر سو زبانه مىكشد. لذا فرمانرواى عظيم الشأن، صحنه اين گونه جوامع را از وجود فرمانروايان كنونى پاك خواهد كرد. به علاوه فرمانروا موظف است كه اينگونه جوامع را پس از نابودى جان تازه اى ببخشد و خون تازه اى در رگهاى آنها به جريان اندازد تا به صورت جوامع منظمى درآيند و چون سربازانى جنگجو به مبارزه با آلودگىهايى كه ممكن است پيكر دولت را مجروح نمايند، برخيزند.
- كسى كه از جانب خداوند انتخاب شده است، مأموريتى آسمانى دارد تا نيروهاى كور و ناآگاهى را كه به فرمان غريزه و اميال و نه به فرمان عقل، دست اندركارند، متلاشى كند. اين نيروها هم اكنون به صورت چپاول و انواع ديگر خشونت و بزهكارى و نيز زيرماسك اصول آزادى و حقوق بشر تجلى مىكنند. اين نيروها تقريباً همه نوع نظم اجتماعى را به هم زدهاند و زمينه را براى استقرار حكومت پادشاه يهود فراهم ساختهاند. اما زمانى كه پادشاه يهود شاهنشاهى خويش را آغاز كرد، اينگونه نيروها ديگر نقشى نخواهند داشت. البته لازم است كه آنها را ازسر راه پادشاه برداريم و بقاياى آنها را برجاى نگذاريم.
- آنگاه به مردم جهان مىگوييم: « خداوند را شكرگزار باشيد و در برابرش كه سرنوشت انسان را رقم مىزند و نيز در برابر كسى كه خداوند ستاره بختش را هدايت كرده است، زانو بزنيد. زيرا كسى غير از او نمىتواند ما را از زيرفشارها و بديها كه قبلا" از آنها ياد كرديم، رهايى بخشد.»
24
- تعليم دادن آيينمان به آخرين ذريه حضرت داود بر روى زمين، مطلبى است كه من اكنون آن را به شما عرضه مىكنم.
- « كانسروتيسم(2) كه حكماى انديشمند ما آن را عامل هدايت و پرورش فكر تمام بشريت مىدانند، قبل از هر چيز بايد جزء برنامه آموزش باشد.
- گروه معينى از نسل داود، شاه و وارثين او را نه براساس قرابت، بلكه براساس استعداد و توانايى پياده كردن مسايل اسرارآميز سياسى در زمينه مملكت دارى، آماده و انتخاب مىكنند. به شرط آنكه هيچكس جز فرمانروا ازاسرار سياسى سردرنياورد. هدف اين روش آن است كه نمىتوان حكومت را به كسانى كه از مسايل سرى آگاه نيستند، محول كرد.
- به اينگونه افراد ( فرمانروايان) ياد داده مىشود كه براساس مقايسه تجربيات گذشته، مشاهده تحولات سياسى - اقتصادى و نيز به كمك علوم اجتماعى، برنامه هايى را كه قبلا" ذكر كرديم، پياده كنند. خلاصه آنكه روح قوانين لايتغيرى كه طبيعت، خودش وضع كرده است تا افراد طبق آنها با هم رابطه برقرار كنند، به رهبران آموخته مىشود.
- اگر اين افراد هنگام آموزش، ضعف، نرمش و ساير خصوصياتى كه موجب تزلزل قدرت مىشوند، ازخود نشان دهند، آنگاه عامل وراثت ناديده گرفته مىشود. و اين عامل شرط لازم براى جلوس برتخت شاهى به حساب نخواهد آمد. زيرا فردى كه داراى صفات بالا باشد از عهده اداره مملكت برنخواهد آمد و پادشاهيش خطرناك خواهد بود.
- كسانى كه با قاطعيت عمل كنند، حتى اگر بىرحم هم باشند حكماى انديشمند ما زمام فرمانروايى را به آنان مىسپارند.
- در مواردى كه شاهان ضعف اراده و يا هر نوع بىكفايتى ديگرى از خود نشان بدهند، بايد طبق قانون، زمام فرمانروايى را به دستهاى تواناى ديگر بسپارند.
- برنامه كار شاه اززمان حاضر تا آينده موعود، براى همه پوشيده و مكتوم خواهد ماند. حتى براى كسانى كه خود را نزديكترين مشاور او مىخوانند. تنها خود شاه و سه تن كفيل وى مىدانند كه در آينده چه وضعى پيش خواهد آمد.
- شخص شاه، اراده خلل ناپذيرش مسلط بر خود و ملت است و همانگونه كه سرنوشتش از ديگران متمايز است، كسى نمىداند با منش و خلق و خويى كه دارد، آرزوى رسيدن به چه هدفهايى را درسرمىپروراند و لذا كسى كه راهى را نمىشناسد، جرأت سد كردن آن راه را پيدا نخواهد كرد.
- استنباط ما اين است كه توانايى و ظرفيت ذهن شاه بايد با برنامه هاى دولت متناسب باشد. به همين دليل تا امتحاناتى را كه به وسيله حكماى انديشمندمان ازوى به عمل مىآيد، نگذراند، نمىتواند بر تخت شاهى جلوس كند.
- براى آنكه مردم شاهشان را بشناسند و دوست داشته باشند، وى بايد در ميادين و محلهايى كه افراد براى مبادله افكار گردهم مىآيند، حضور پيدا كرده و با مردم به گفتگو بپردازد. اين كار باعث وصلت دو نيرويى( شاه و مردم) مىشود كه ما اكنون آنها را از طريق ايجاد رعب و وحشت از هم جدا كردهايم.
- ادامه اينگونه رعب ووحشت تا زمانى كه هر دو نيرو به طور جداگانه به زير سلطه ما درآيند، امرى اجتناب ناپذير وضرورى است.
- پادشاه يهوديان نبايد پيرو عواطف و اميالش باشدو نيز بايد به غرايز و عواطف تند و تيز خويش اجازه ندهد كه برعقلش غلبه كند. زيرا پيروى از عواطف، بدتر از هر چيزى نظم ذهن را از بين مىبرد، آدمى را بىدقت بار مىآورد و فكر را به بىرحمانه ترين فعاليتها وامىدارد.
- شاه عظيم الشأن، حامى و پشتيبان انسان و ذريه مقدس حضرت داود، بايد تمام خواستها و تمايلاتش را فداى مردم كند. او بايد نمونه و سمبل بىگناهى باشد.
امضاء كنندگان: نمايندگان عالي رتبه يهود
...................( Anotates ).................
1) فراماسون (freemason) به انجمنهائى گفته مىشود كه داراى فعاليتهاى پنهانى هستند و اعضاى اين انجمنها نبايد آيين و رسوم آنرا بازگو كنند. دستگاه فراماسونرى داراى انجمنهاى محلىاى است موسوم به لژ. انجمنهاى فراماسونرى به وسيله لژها با هم ارتباط پيدا مىكنند. در ابتداى قرن 18 و 19 ميلادى دستگاه فراماسونرى رونق سياسى بسيارى يافت و پادشاهان و سياستمداران فراوانى به عضويت آن در آمدند. جورج واشنگتن اولين رئيس جمهور امريكا، گوته شاعر آلمانى و ادوارد هدفتم پادشاه انگلستان عضويت اين دستگاه را داشتند. در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 شعب دستگاه فراماسونرى در خاورميانه تأسيس شد ولژهاى آن در كشورهاى ايران، مصر و تركيه بوجود آمد و وسيلهاى براى پيشرفت سياستهاى اروپائى در اين كشورها شد. در زمان ناصرالدين شاه ميرزاملكمخان اولين لژ فراماسونرى را در ايران بر پا كرد. اما بعلت مخالفت حكومت وقت دوام زيادى نكرد. پس از ميرزا ملكم خان لژهاى فرانسوى و انگليسى در ايران به وجود آمد و به فعاليتهاى سياسى خود تا قبل از پيروزى انقلاب ادامه دادند. ( دائرةالمعارف فارسى جلد دوم بخش اول صفحه 1852.) براى اطلاع بيشتر از نحوه فعاليتهاى فراماسونرى در ايران، به كتاب »فراماسونرى در ايران« نوشته اسماعيل رائين رجوع شود.
2) كانسروتيسم (Conservative Judaism) شاخهاى از دين يهود است كه بعضى از قسمتهاى تورات را تغيير داده و تسليم و اطاعت محض در برابر قدرت رهبران مذهبى( ربى) را خواستار است. به علاوه تغيير پارهاى از عبادات و مراسم مذهبى را مطابق با نيازهاى زمان مجاز مىداند.( مترجم).
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |